چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
پس از قرنها فاصله تا علی
نشستهست در خانه تنها، علی
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
تشنهٔ عشقیم، آری، تشنه هم سر میدهیم
آبرویی قدر خون خود، به خنجر میدهیم
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
به میدان میبرم از شوق سربازی، سر خود را
تو هم آماده کن ای عشق! کمکم خنجر خود را