تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
شنیده بود شهادت طنین گامت را
چه خوب داد خدا پاسخ سلامت را
سبزپوشا با خودت بخت سپید آوردهای
گل به گل هر جا بهاری نو پدید آوردهای
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
رخصت بده از داغ شقایق بنویسم
از بغض گلوگیر دقایق بنویسم
مشتاق و دلسپرده و ناآرام
زین کرد سوی حادثه مَرکب را
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
خم کرد پشت زمین را، ناگاه داغ گرانت!
هفت آسمان گریه کردند، بر تربت بینشانت!
آقا سلام بر تو و شام غریب تو
آقا سلام بر دل غربت نصیب تو
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
سرت بر نیزه خواهد رفت در اوج پریشانی
عروجت را گواهی میدهد این سِیْر عرفانی
سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت
درود ای رودها در حسرت لبهای عطشانت