اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
لالۀ سرخی و از خون خودت، تر شدهای
بیسبب نیست که اینگونه معطر شدهای
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
تا در حریم امن ولا پا گذاشتهست
پا جای پای حضرت زهرا گذاشتهست
کیست این حنجرۀ زخمیِ تنها مانده؟
آن که با چاه در این برهه هم آوا مانده
آمیخته چون روح در آب و گل ماست
همواره مقیم دل ناقابل ماست
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم