باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
گرچه صد داغ و هزاران غم سنگین داریم
چشم امّید به فردای فلسطین داریم
داشت میرفت لب چشمه سواری با دست
دشت لبریز عطش بود، عطش... اما دست...
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
فتنه اینبار هم از شام به راه افتادهست
کفر در هیئت اسلام به راه افتادهست
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
از روی توست ماه اگر اینسان منوّر است
از عطر نام توست اگر گل، معطّر است
گفتند از شراب تو میخانهها به هم
خُمها به وقت خوردن پیمانهها به هم
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم