پس تو هم مثل همسرت بودی؟!
دستبسته، شکسته، زندهبهگور
ما بیتو تا دنیاست دنیایی نداریم
چون سنگ خاموشیم و غوغایی نداریم
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
ایرانم! ای از خونِ یاران، لالهزاران!
ای لالهزارِ بی خزان از خونِ یاران!
آیا چه دیدی آن شب، در قتلگاه یاران؟
چشم درشت خونین، ای ماه سوگواران!...
بیمرگ سواران شب حادثههایید
خورشیدنگاهید و در آفاق رهایید
شعری به رسم هدیه... سلامی به رسم یاد
روز تولد تو سپردم به دست باد
بیزارم از آن حنجره کو زارت خواند
چون لاله عزیز بودی و خوارت خواند
پیش از تو آب معنی دریا شدن نداشت
شب مانده بود و جرأت فردا شدن نداشت