زخمهایی که به تشییع تنت آمدهاند
همچو گلبوسه به دشت کفنت آمدهاند
بادها هم پیاده آمدهاند که ببوسند خاک پایت را
آسمان هدیه میدهد به زمین، عطر آن پرچم رهایت را
کمر بر استقامت بسته زینب
که یکدم هم ز پا ننشسته زینب
دنیا چه کرد با غزل عاشقانهات
حال و هوای مرثیه دارد، ترانهات
قلم چگونه گذارد قدم به ساحت تو
توان واژه کجا بود و طرح صحبت تو
چگونه جمع کند پارههای جانش را؟
به خیمهها برساند تن جوانش را
چه آتشیست که در حرف حرف آب نشسته
که روضه خوانده که بر گونهها گلاب نشسته؟
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
نوای کاروانت را شنیدم
دوباره سوی تو با سر دویدم
آن اسم اعظم که نشانی میدهندش
سربند یا زهراست محکمتر ببندش
میروم گاهی خراسان گاهگاهی کربلا
یکطرفشمسالشموسویکطرفشمسالضحی
یک کوچه غیرت ای قلندر تا علی ماندهست
شمشیر بردارد هر آنکس با علی ماندهست
جنّت نشانی از حرم توست یا حسن
فردوس سائل کرم توست یا حسن
رسید و گرد راهش کهکشانها را چراغان کرد
قدم برداشت، نیشابور را فیروزه باران کرد
بیاور با خودت نور خدا را
تجلیهای مصباح الهدی را
کوه عصیان به سر دوش کشیدم افسوس
لذت ترک گنه را نچشیدم افسوس
یوسف، ای گمشده در بیسروسامانیها!
این غزلخوانیها، معرکهگردانیها
مِن الغریب نوشتی إلی الحبیب سلامی
حبیب رفت به میدان چه رفتنی چه قیامی
ای شیرخدا و اسد احمد مختار
در بدر و احد لشکر حق را سر و سردار
کو شب قدر که قرآن به سر از تنگدلی
هی بگویم بِعلیٍّ بِعلیٍّ بِعلی
از غربتت اگرچه سخنهاست یا علی
دنیا دگر بدون تو تنهاست یا علی
چه جمعهها که یک به یک غروب شد، نیامدی
چه بغضها که در گلو رسوب شد، نیامدی