دیدیم میانِ سبزهها رنگ تو را
در جاریِ جویبار، آهنگِ تو را
این ابر پُر از بهار مهمانِ شماست
صبح آمده و نسیم، دربانِ شماست
در لشکر تو قحطیِ ایمان شده بود
دین دادن و زر گرفتن آسان شده بود
با دیدن تو به اشتباه افتادند
آنها که سوی فرات راه افتادند
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
آه کوفه چقدر تاریک است
ماه دیگر کنار چاه نرفت
ای عشق! کاری کن که درماندند درمانها
برگرد و برگردان حقیقت را به ایمانها
عمریست انتظار تو ای ماه میکشم
در انتظار مهر رخت آه میکشم
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
قریه در قریه پریشان شده عطر خبرش
نافۀ چادر گلدار تو با مُشک تَرَش
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
سجادۀ خویش را که وا میکردی
تا آخر شب خدا خدا میکردی
یک لحظه شدیم خیره تا در چشمت
دیدیم تمام درد را در چشمت
ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
لحظهٔ سخت امتحان شده بود
چقَدَر خوب امتحان دادی