تيغيم که در فراز، رعبانگيزيم
هنگام فرود، خون دشمن ريزيم
ای کعبه به داغ ماتمت نیلیپوش!
وز تشنگیات فرات در جوش و خروش
شب تا به سحر نماز میخواند علی
با دیدۀ تر، نماز میخواند علی
دریاب از این همه پراکندگیام
عمریست که شرمندۀ این بندگیام
خونین پَر و بالیم؛ خدایا! بپذیر
هرچند شکستهایم، ما را بپذیر
بازآمدهای به خویشتن میطلبم
سیرآمدهای ز ملک تن میطلبم
در سکوتی لبالب از فریاد گوشه چشمی به آسمان دارد
یک بغل بغض و تاول و ترکش، یک بغل بغض بیکران دارد
کی غیرت مردانۀ ما بگذارد
دشمن به حریم خانه پا بگذارد؟
ای رسول خدای را همدم!
در حریم رسالتش مَحرم
هشدار! گمان بینیازی نکنیم
با رنگ و درنگ، چهرهسازی نکنیم
ميان غربت دستان مکه سر بر کرد
مُحمّد عربى، مکه را منوّر کرد
مردان غیور قصّهها برگردید
یک بار دگر به شهر ما برگردید
تا داشتهام فقط تو را داشتهام
با نام تو قد و قامت افراشتهام
ای بانویی که زنده شد عصمت به نام تو
پیک خداست حامل عرض سلام تو