چنان شیرینی دنیای ما شورانده دنیا را
که از ما وام میگیرند آیین تماشا را
چون آسمان کند کمر کینه استوار
کشتی نوح بشکند از موجۀ بحار
یک گوشه نشسته عقده در دل کردهست
مرداب که سعی خویش زائل کردهست
مهمون از راه اومده شهر شده آماده
بازم امشب تو حرم غلغله و فریاده
چه رازی از دل پاکت شنیدند؟
درون روح بیتابت چه دیدند؟
تا از دل ابر تیره بیرون نشوید
چون ماه چراغ راه گردون نشوید
بازآ که غم زمانه از دل برود
خواب از سر روزگار غافل برود
ما سینه زدیم بیصدا باریدند
از هرچه که دم زدیم، آنها دیدند
کربلا را میسرود اینبار روی نیزهها
با دو صد ایهام معنیدار، روی نیزهها
شد به آهنگ عجیبی خاک ما زیر و زبر
خانهها لرزید و لرزیدند دلها بیشتر
به این آتش برس، هیزم مهیا کن، مهیاتر
گلستانیم ما، در آتش نمرود، زیباتر
به سیل اشک میشوییم راه کارونها را
هنوز از جبهه میآرند تابوت جوانها را
امشب از داغی دوباره چشم ایران روشن است
یوسفی رفتهست، آری وضع کنعان، روشن است
جاری استغاثهها ای اشک!
وقت بر گونهها رها شدن است
هرچند ز غربتت گزند آمده بود
زخمت به روانِ دردمند آمده بود
سلام ما به حسین و سفیر عطشانش
که در اطاعت جانان، گذشت از جانش
مرگ باید سجده باشد، سجدۀ پیش از قیام
اشهدم را خواندهام ای مرگ زیبا السّلام