مردم که شهامت تو را میدیدند
خورشید رشادت تو را میدیدند
همنوا بود با چکاچک من
غرّش آسمان و هوهوی باد
بُرونِ در بنه اینجا هوای دنیا را
درآ به محفل و برگیر زاد عقبا را
حشمت از سلطان و راحت از فقیر بینواست
چتر از طاووس، لیک اوج سعادت از هُماست
هر که راهی در حریم خلوت اسرار داشت
دل برید از ماسوا، سر در کمندِ یار داشت
عشق تو در تمامی عالم زبانزد است
بیعشق، حال و روز زمین و زمان بد است
خاکریز شیعه و سنی در این میدان یکیست
خیمهگاه تفرقه با خانهٔ شیطان یکیست
حقیقت مثل خورشید است در یک صبح بارانی
نمیماند به پشت ابرهای تیره زندانی
جاده در پیش بود و بیوقفه
سوی تقدیر خویش میرفتیم
دلم تنهاست، ماتم دارم امشب
دلی سرشار از غم دارم امشب
سلمان کیستید؟ مسلمان کیستید؟
با این نگاه، شیعهٔ چشمان کیستید؟