مه و خورشید تابیدهست در دست
و صد دریا زلالی هست در دست
باران شده بر کویر جاری شده است
در بستر هر مسیر جاری شده است
دیدند که کوهِ آرزوشان، کاه است
صحبت سر یک مردِ عدالتخواه است
کلامش سنگها را نرم میکرد
دلِ افسردگان را گرم میکرد
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید