عالم همه مبتدا، خبر کرببلاست
انسان، قفس است و بال و پر کرببلاست
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
چشمهها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر
باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر
یک پنجره، گلدانِ فراموش شده
یک خاطره، انسانِ فراموش شده
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين