چقدر این روزهای سرد سخت است
و پیدا کردن همدرد سخت است
سپیداران نشانی سرخ دارند
همیشه آرمانی سرخ دارند
او خستهترین پرندهها را
در گرمی ظهر سایه میداد
از زمین تا آسمان آه است میدانی چرا؟
یک قیامت گریه در راه است میدانی چرا؟
بیا به خانه که امّید با تو برگردد
هزار مرتبه خورشید با تو برگردد
تشنهام این رمضان تشنهتر از هر رمضانی
شب قدر آمده تا قدر دل خویش بدانی
شب را خدا ز شرم نگاه تو آفرید
خورشید را ز شعلۀ آه تو آفرید
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
زین روزگار، خونجگرم، سخت خونجگر
من شِکوه دارم از همه، وز خویش، بیشتر
با داغ مادرش غم دختر شروع شد
او هرچه درد دید، از آن «در» شروع شد
گفت: ای گروه! هر که ندارد هوای ما
سر گیرد و برون رود از کربلای ما...