ای به چشمت آسمان مهر، تا جان داشتی
ابرهای رحمتت را نذر جانان داشتی
خوشا آنان که چرخیدند در خون
خدا را ناگهان دیدند در خون
باز در پردۀ عشاق صلایی دیگر
میرسد از طرف کربوبلایی دیگر
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
باز این چه شورش است که در خلق عالم است؟
باز این چه نوحه و چه عزا و چه ماتم است؟
سر و پای برهنه میبرند آن پیر عاشق را
که بر دوشش نهاده پرچم سوگ شقایق را
در مطلع شعر تو نچرخانده زبان را
لطف تو گرفت از من بیچاره امان را
بهنام او که دل را چارهساز است
به تسبیحش زمین، مُهر نماز است