صلاة ظهر شد، ای عاشقان! اذان بدهید
به شوق سجده، به شمشیر خود امان بدهید
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
اشکها! فصل تماشاست امانم بدهید
شوقِ آیینه به چشم نگرانم بدهید
ای انتظارِ جاری ده قرن تا هنوز
بیتو غروب میشود این روزها هنوز