چیست این چیست که از دشت جنون میجوشد؟
گل به گل، از ردِ این قافله خون میجوشد
ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
روز، روز نیزه و شمشیر بود
ظهر داغ خون و تیغ و تیر بود
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
زیر بار کینه پرپر شد ولی نفرین نکرد
در قفس ماند و کبوتر شد ولی نفرین نکرد
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند