غریبِ در وطن، میسوخت آن شب
درون خویشتن، میسوخت آن شب
امشب شهادتنامۀ عشاق امضا میشود
فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا میشود
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
آه از دمی که در حرم عترت خلیل
برخاست از درای شتر بانگِ الرّحیل
توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
گفت رنجور دلش از اثر فاصلههاست
آن که دلتنگ رسیدن به همه یکدلههاست
ای آنکه غمت وقف دلِ یاران شد
بر سینه نشست و از وفاداران شد
راضی به جدايی از برادر نشده
با چند اماننامه کبوتر نشده
روشن از روی تو آفاق جهان میبينم
عالم از جاذبهات در هيجان میبينم