دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
جبریل گل تبسّم آورد از عرش
راهی غدیر شد خُم آورد از عرش
عمریست انتظار تو ای ماه میکشم
در انتظار مهر رخت آه میکشم
صبحی دگر میآید ای شب زندهداران
از قلههای پر غبار روزگاران
چشمهها جوشید و جاری گشت دریا در غدیر
باغ عشق و آرزوها شد شکوفا در غدیر
ما را دلیست چون تن لرزان بیدها
ای سرو قد! بیا و بیاور نویدها
دل در صدف مهر علی، دل باشد
جانها به ولایش متمایل باشد
یکی از همین روزها، ناگهان
تو میآیی از نور، از آسمان
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
باید از فقدان گل خونجوش بود
در فراق یاس مشكیپوش بود
برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت