زخمهایی که به تشییع تنت آمدهاند
همچو گلبوسه به دشت کفنت آمدهاند
بادها هم پیاده آمدهاند که ببوسند خاک پایت را
آسمان هدیه میدهد به زمین، عطر آن پرچم رهایت را
دنیا چه کرد با غزل عاشقانهات
حال و هوای مرثیه دارد، ترانهات
قلم چگونه گذارد قدم به ساحت تو
توان واژه کجا بود و طرح صحبت تو
چگونه جمع کند پارههای جانش را؟
به خیمهها برساند تن جوانش را
چه آتشیست که در حرف حرف آب نشسته
که روضه خوانده که بر گونهها گلاب نشسته؟
دل جام بلی ز روی میل از تو گرفت
تأثیر، ستارهٔ سهیل از تو گرفت
جبریل گل تبسّم آورد از عرش
راهی غدیر شد خُم آورد از عرش
رسید و گرد راهش کهکشانها را چراغان کرد
قدم برداشت، نیشابور را فیروزه باران کرد
دل در صدف مهر علی، دل باشد
جانها به ولایش متمایل باشد
گرفته درد ز چشمم دوباره خواب گران را
مرور میکنم امشب غم تمام جهان را
تنها نه خلیل را مدد کرد بسی
شد همنفس مسیح در هر نفسی
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
برخاست، که عزم و استواری این است
بنشست، که صبر و بردباری این است
دنیاست در تلاطم و طوفان کران کران
خشم و خشونت و غم کشتار بیامان
علی که بی گل رویش، جهان قوام نداشت
بدون پرتو او، روشنی دوام نداشت