از شبنم اشک گونههامان تر بود
تشییع جنازۀ گلی پرپر بود
هله! ای باد که از سامره راهی شدهای
از همان شهر پر از خاطره راهی شدهای
عمری به اسارت تو بودم ای مرگ
لرزان ز اشارت تو بودم ای مرگ
تو مثل کوی بنبستی، دل من!
تهیدستی، تهیدستی، دل من!
ای کاش غیر غصۀ تو غم نداشتیم
ماهی به غیر ماه محرم نداشتیم
تا آمدی کمی بنشینی کنارمان
تقدیر اشاره کرد به کم بودن زمان
باید به همان سال دهم برگردیم
با بیعت در غدیر خم برگردیم
هم تو هستی مقابل چشمم
هم غمت کرده دل به دل منزل
مرا مباد که با فخر همنشین باشم
غریبوار بمیرم، اگر چنین باشم
دستهگلها دستهدسته میروند از یادها
گریه كن، ای آسمان! در مرگ توفانزادها
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
تو را اینگونه مینامند مولای تلاطمها
و نامت غرش آبی آوای تلاطمها
گل اشکم شبی وا میشد ای کاش
همه دردم مداوا میشد ای کاش
سالی گذشت و باغ دلم برگ و بر نداشت
من ماندم و شبی که هوای سحر نداشت
وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد
باید که تو را فاطمه مادر شده باشد
بگو که یکشبه مردی شدی برای خودت
و ایستادهای امروز روی پای خودت
صدای کیست چنین دلپذیر میآید؟
کدام چشمه به این گرمسیر میآید؟
جایی که کوه خضر به زحمت بایستد
شاعر چگونه پیش تو راحت بایستد
آه میکشم تو را با تمام انتظار
پر شکوفه کن مرا، ای کرامت بهار