سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
در این حریم هر که بیاید غریب نیست
هرکس که دلشکسته بُوَد بینصیب نیست
نه دعبلم نه فرزدق که شاعرت باشم
که شاعرت شده، مقبول خاطرت باشم
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
قدم در دفاع از حرم برندارد
سپاھی که تیغ دودَم برندارد
ای دلنگران که چشمهایت بر در...
شرمنده که امروز به یادت کمتر...
تو همچون غنچههای چیده بودی
که در پرپر شدن خندیده بودی
با دشمن خویشیم شب و روز به جنگ
او با دم تیغ آمده، ما با دل تنگ
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
برخیز که راه رفته را برگردیم
با عشق به آغوش خدا برگردیم