توفان خون ز چشم جهان جوش میزند
بر چرخ، نخل ماتمیان دوش میزند!
یا علی گفتم همه درها به رویم باز شد
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من آغاز شد
ای رهنمای گم شدگان اِهْدِنَا الصِّراط
وی نور چشم راهروان اِهْدِنَا الصِّراط
در دل شب خبر از عالم جانم کردند
خبری آمد و از بیخبرانم کردند
عاشقی در بندگیها سربهراهم کرده است
بینیاز از بندگان، لطف الاهم کرده است
دل آزاده با خدا باشد
ذکر، نسیان ماسوا باشد
خدایا به جاه خداوندیات
که بخشی مقام رضامندیات
هر دم از دامن ره، نوسفری میآمد
ولی این بار دگرگون خبری میآمد
پرتوی از مهر رویت در جهان انداختی
آتشی در خرمن شوریدگان انداختی
خداوندا در این دیرینه منزل
دری نشناختم غیر از در دل
خم ابروی تو محراب رکوع است و سجودم
بیخيال تو نباشد نه قيامم نه قعودم
از رفتن دل نیست خبر اهل وفا را
آن کس که تو را دید نداند سر و پا را
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
ز هرچه غير يار اَسْتغفرالله
ز بودِ مستعار استغفرالله