غم داغ تو را با هیچکس دیگر نخواهم گفت
برایت روضه میخوانم ولی از سر نخواهم گفت
موسایی و صد جلوه به هر طور کنی
هر جا گذری، حکایت از نور کنی
یا علی گفتم همه درها به رویم باز شد
یا علی گفتم، چه شیرین شعر من آغاز شد
این آفتاب مشرقی بیکسوف را
ای ماه! سجده آر و بسوزان خسوف را
با هم صدا کردند ماتمهای عالم را
وقتی جدا کردند همدمهای عالم را
مالک رسیده است به آن خیمۀ سیاه
تنها سه چار گام...نه... این گام آخر است!
احساس از هفت آسمان میبارد، احساس
بوی گل سرخ است يا بوی گل ياس؟
هنوز اسیر سکوت تواند زندانها
و پایبند نگاهت دل نگهبانها
از جوار عرش سرزد آفتاب دیگری
وا شد از ابوا به روی خلق، باب دیگری...
یا علی! این کیست میآید شتابان سوی تو؟
با قدی رعنا و بازویی چنان بازوی تو؟
دستهایت را که در دستش گرفت آرام شد
تازه انگاری دلش راضی به این اسلام شد
امام رو به رهایی عمامه روی زمین
قیامتی شد ـ بعد از اقامه ـ روی زمین