چقدر این روزهای سرد سخت است
و پیدا کردن همدرد سخت است
سپیداران نشانی سرخ دارند
همیشه آرمانی سرخ دارند
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
اذان میافکند یکباره در صحرا طنینش را
و بالا میزند مردی دوباره آستینش را
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت
درود ای رودها در حسرت لبهای عطشانت
چون دید فراز نی سرش را خورشید
بر خاک تن مطهرّش را خورشید
اگرچه داد به راهِ خدای خود سر را
شکست حنجر او خنجر ستمگر را