نسل حماسه، وارثان کربلا هستیم
نسلی که میگویند پایان یافت، ما هستیم
چقدر این روزهای سرد سخت است
و پیدا کردن همدرد سخت است
سپیداران نشانی سرخ دارند
همیشه آرمانی سرخ دارند
سبز همچون سرو حتی در زمستان ایستادم
کوهم و محکم میان باد و طوفان ایستادم
دوباره زلف تو افتاد دست شانۀ من
طنین نام تو شد شعر عاشقانۀ من
شهید کن... که شهادت حیات مردان است
ولی برای شما مرگ، خط پایان است
او هست ولی نگاهِ باطل از ماست
دیوارِ بلندِ در مقابل از ماست
اذان میافکند یکباره در صحرا طنینش را
و بالا میزند مردی دوباره آستینش را
کی صبر چشمان صبورت سر میآید؟
کی از پس لبخندت این غم برمیآید؟
سلام ای بادها سرگشتهٔ زلف پریشانت
درود ای رودها در حسرت لبهای عطشانت
چون دید فراز نی سرش را خورشید
بر خاک تن مطهرّش را خورشید
اگرچه داد به راهِ خدای خود سر را
شکست حنجر او خنجر ستمگر را