ای ساقی سرمست ز پا افتاده
دنبال لبت آب بقا افتاده
آدم در این کرانه دلش جای دیگریست
این خاک، کربلای معلای دیگریست
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
دری که بین تو و دشمن است خیبر نیست
وگرنه مثل علی هیچکس دلاور نیست
کنج اتاقم از تب و تاب دعا پر است
دستانم از «کذالک» از «ربنا» پر است
بیمار کربلا، به تن از تب، توان نداشت
تاب تن از کجا، که توان بر فغان نداشت
هجده بهار رفت زمین شرمسار توست
آری زمین که هستی او وامدار توست
ای دل به مهر داده به حق! دل، سرای تو
وی جان به عدل کرده فدا! جان، فدای تو
اين ماه، ماهِ ماتم سبط پيمبر است؟
يا ماه سربلندى فرزند حيدر است؟