دلم کجاست تا دوباره نذر کربلا کنم
و این گلوی تشنه را شهید نیزهها کنم
برای من دو چشم تر بگیرید
سراغ از یک دل پرپر بگیرید
سری بر شانۀ هم میگذاریم
دل خود را به غمها میسپاریم
دلم رود است و دریا چشمهایم
فدای دست سقا چشمهایم
حسین و زینب تو هر دو تشنه
شب ماه و شب تو هر دو تشنه
چه ماهی! ماه از او بهتر نتابید
رها شد دست او، دیگر نتابید
هزاران چشمِ تر داریم از این دست
به دل خون جگر داریم از این دست
تو احساس مرا دریاب ای رود
لبم را تر نکن از آب ای رود
هم از درد و هم از غم مینویسم
هم از باران نمنم مینویسم
شکسته، ارغوانی مینویسم
به یاد لالههای بیسر باغ
شکفتن آرزوی کودکش بود
سپاهی روبهروی کودکش بود
چشمهایم را به روی هرکه جز تو بود بست
قطرۀ اشکی که با من بوده از روز الست
گلی دور از چمن بر شانۀ توست
بهاری بیوطن بر شانۀ توست
شبی که بر سر نی آفتاب دیدن داشت
حدیث دربهدریهای من شنیدن داشت
آنسو نگران، نگاه پیغمبر بود
خورشید، رسول آه پیغمبر بود
پیکار علیه ظالمان پیشهٔ ماست
جان در ره دوست دادن اندیشهٔ ماست
این كیست از خورشید، مولا، ماهروتر
بیتابتر، عاشقتر، عبدالله روتر
میخواست که او برهنهپا برگردد
شرمنده، شکسته، بیصدا برگردد
بخواب بر سر زانوی خستهام، سر بابا
منم همان که صدا میزدیش: دختر بابا