از شبنم اشک گونههامان تر بود
تشییع جنازۀ گلی پرپر بود
کبود غیبت تو آسمان بارانیست
و کار دیدۀ ما در غمت گلافشانیست
عمری به اسارت تو بودم ای مرگ
لرزان ز اشارت تو بودم ای مرگ
تو مثل کوی بنبستی، دل من!
تهیدستی، تهیدستی، دل من!
گفتی که سرنوشت همین از قدیم بود
گفتی مرا نصیب بلای عظیم بود
به همان کس که محرم زهراست
دل من غرق ماتم زهراست
این چشمها برای كه تبخیر میشود؟
این حلقهها برای چه زنجیر میشود؟
اسیر هجرت نورم که ذرّه همدم اوست
گل غریب نوازم که گریه شبنم اوست
ای یادگار آدم و ادریس، ای قلم
برکش قلم به صفحۀ تلبیس، ای قلم
اول دفتر به نام خالق اکبر
آنکه سِزَد نام او در اولِ دفتر
آزرده طعم دورى، از یار را چشیده
روى سحر قدم زد با کسوت سپیده
دستهگلها دستهدسته میروند از یادها
گریه كن، ای آسمان! در مرگ توفانزادها
آشفته كن ای غم، دل طوفانی ما را
انكار كن ای كفر، مسلمانی ما را
زینب فرشته بود و پرخویش وا نکرد
این کار را برای رضای خدا نکرد
ز موج اشک به چشمم، نگاه زندانیست
درون سینهام از غصّه، آه زندانیست
شمیم عشق میرسد دوباره بر مشام ما
نسیم رحمت خدا وزد به خاص و عام ما
آرم سخن به نام تو، یا باقرالعلوم
تا گویم از مقامِ تو، یا باقرالعلوم
شب است و سکوت است و ماه است و من
فغان و غم و اشک و آه است و من
ماهی که یک ستاره به هفت آسمان نداشت
جز هالهای کبود از او کس نشان نداشت
فاطمهای که عقلها، محو عبادتش بوَد
نقش به چهر دوستان، مُهر ارادتش بوَد
گل اشکم شبی وا میشد ای کاش
همه دردم مداوا میشد ای کاش
اشکی بوَد مرا که به دنیا نمیدهم
این است گوهری که به دریا نمیدهم
خانۀ فاطمه آن روز تماشایی بود
که فضا جلوهگر از آیت زیبایی بود
سالی گذشت و باغ دلم برگ و بر نداشت
من ماندم و شبی که هوای سحر نداشت
اى آفتاب مهر تو روشنگر وجود
در پیشگاه حکم تو ذرات، در سجود