شهر مدینه، شهر رسول مکرم است
آنجا اگر که جان بِبَری رونما کم است
در مسجدالنبی چه مؤدب نشستهاند
از خلسۀ صبوح، لبالب نشستهاند
تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
ای چشم علم خاک قدوم زُرارهات
جان وجود در گرو یک اشارهات
ای خوشهای ز خرمن فیضت تمام علم!
با منطق تو اوج گرفته مقام علم
من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
ای شوق پابرهنه که نامت مسافر است
این تاول است در کف پا یا جواهر است
این روزها پر از تبِ مولا کجاییام
اما هنوز کوفهای از بیوفاییام
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
روشنتر از تمام جهان، آسمان تو
باغ ستارههاست مگر آستان تو؟
ای دوست در بهشت، تو را راه دادهاند
پروانهٔ زیارت دلخواه دادهاند