از برق تیغ او احدی بینصیب نیست
این کیست؟ اینکه آمده میدان «حبیب» نیست؟
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم، مسلمان میشد
دست در دستِ باد میریزد
به روی شانه گیسوان سپید
ای ز داغِ تو روان، خون دل از دیدۀ حور!
بیتو عالم همه ماتمکده تا نفخۀ صور
دل مباد آن دل که اهل درد نیست
مرد اگر دردی ندارد، مرد نیست
ای لوای تو برافراشته بر قلّۀ نور
کرده نور رُخَت از پردۀ ابهام، عبور
تا صبح علی بود و مناجات شَبش
در اوج دعا روح حقیقتطلبش
میگریم از غمی که فزونتر ز عالَم است
گر نعره برکشم ز گلوی فلک، کم است
با ذکر حسین بن علی غوغا شد
درهای حرم با صلواتی وا شد
چه خوش باشد که راه عاشقی تا پای جان باشد
خصوصاً پای فرزند علی هم در میان باشد
معنای شکوهِ در قیام است حبیب
پا منبری چند امام است حبیب
آتش چقدر رنگ پریدهست در تنور
امشب مگر سپیده دمیدهست در تنور؟
امشب ز فرط زمزمه غوغاست در تنور
حال و هوای نافله پیداست در تنور
هیچ کس تا ابد نمیفهمد
شب آن زن چگونه سر شده بود