آه ای مدینه، شهر رسول امین سلام
مادر سلام، عطر گل یاسمین سلام
هنوز داشت نفس میکشید؛ دیر نبود
مگر که جرعۀ آبی در آن کویر نبود
شب همان شب که سفر مبدأ دوران میشد
خط به خط باور تقویم، مسلمان میشد
میوزد در کربلا عطر حضور از قتلگاه
میکند انگار خورشیدی ظهور از قتلگاه
آواز حزین باد، پیغمبر کیست؟
خورشید، چنین سرخ، روایتگر کیست؟
تا صبح علی بود و مناجات شَبش
در اوج دعا روح حقیقتطلبش
گودال قتلگاه است، یا این که باغ سیب است؟
این بوی آشنایی از تربت حبیب است
وَ قالت بنتُ خَیرِالمُرسَلینا
بِحُزنٍ اُنظُرینا یا مدینا
دقیقههای پر از التهاب دفتر بود
و شاعری که در اندوه خود شناور بود
با نور استجابت و ایمان عجین شدی
وقتی که با ولی خدا همنشین شدی