شهر مدینه، شهر رسول مکرم است
آنجا اگر که جان بِبَری رونما کم است
تیغ است و آتش است و هزاران فدایی است
هر جا که نام اوست هوا کربلایی است
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
من، دیده جز به سوی برادر، نداشتم
آیینه جر حسین، برابر نداشتم
كوی امید و كعبۀ احرار، كربلاست
معراج عشق و مطلع انوار، كربلاست
بوی بهشت میوزد از کربلای تو
ای کشتهای که جان دو عالم فدای تو
من زائر نگاه توام از دیار دور
آن ذرهام که آمده تا پیشگاه نور
ای شوق پابرهنه که نامت مسافر است
این تاول است در کف پا یا جواهر است
اینک زمان، زمان غزلخوانی من است
بیتیست این دو خط که به پیشانی من است
این روزها پر از تبِ مولا کجاییام
اما هنوز کوفهای از بیوفاییام
قامت کمان کند که دو تا تیر آخرش
یکدم سپر شوند برای برادرش
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
ای دوست در بهشت، تو را راه دادهاند
پروانهٔ زیارت دلخواه دادهاند