بد نیست که از سکوت تنپوش کنی
غوغای زمانه را فراموش کنی
نام گرامیاش اگر عبدالعظیم بود
عبد خدای بود و مقامش عظیم بود
ای حریمت رشک جنّات النّعیم
خطّ تو خطّ صراطالمستقیم
ای آفتاب فاطمه، در شهر ری مقیم
ری طور اهل دل، تو در آن موسی کلیم
از بلبلان هماره پیام تو را شنید
گل، جامه چاک کرد، چو نام تو را شنید
ای حضرت خورشید بلاگردانت
ای ماه و ستاره عاشق و حیرانت
رود از جناب دریا فرمان گرفته است
یعنی دوباره راه بیابان گرفته است
در شهر شلوغ، خلوتی پیدا کن
در خلوت خود قیامتی برپا کن
اهل دل را شد نصیب از لطف جانان، اعتکاف
فیض حق باشد برای هر مسلمان، اعتکاف
اینان که به شوق تو بهراه افتادند
دلسوختگان صحن گوهرشادند
صبح صادق که میدمد دل من
سرخوش از بادۀ حضور شود
از بوستان فاطمه، عطر و شمیم داشت
با دوستان فاطمه، لطف عمیم داشت
هرچند حال و روز زمین و زمان بَد است
یک قطعه از بهشت در آغوش مشهد است
کسی که راه به باغ تو چون نسیم گرفتهست
صراط را ز همین راه مستقیم گرفتهست
گهگاه تنفسی به اوقات بده
رنگی به همین آینهٔ مات بده