افسوس که ایام شریف رمضان رفت
سی عید به یک مرتبه از دست جهان رفت
الغرض! فیض خاص گشت تمام
سهم ما باز، فیض عام شده است
ای سرّ تو در سینۀ هر محرم راز
پیوسته درِ رحمت تو بر همه باز
خدایا دلی ده حقیقتشناس
زبانی سزاوار حمد و سپاس
جان آمده رفته هیجان آمده رفته
نام تو گمانم به زبان آمده رفته
این قلبِ به خون تپیده را دریابید
این جانِ به لب رسیده را دریابید
آغاز سخن به نام حق باید کرد
هم پیروی از مرام حق باید کرد
ای نام تو شَهد سخنم یا الله
آرام دل و جان و تنم یا الله
روزههایم اگرچه معیوب است
رمضان است و حال من خوب است
بیتو ای جانِ جهان، جان و جهان را چه کنم؟
خود جهان میگذرد، ماندن جان را چه کنم؟
جز آرزوی وصل تو یکدم نمیکنم
یکدم ز سینه، مهر تو را کم نمیکنم
ای دوست ز رحمت، دلِ آگاهم ده
در ماه دعا سیرِ الی اللّهم ده
همّت ای جان که دل از بند هوا بگشاییم
بال و پر سوی سعادت چو هما بگشاییم
در ماه خدا که فصل ایمان باشد
باید دل عاشقان، گلافشان باشد
الهی الهی، به حقّ پیمبر
الهی الهی، به ساقی کوثر
از دور به من گوشۀ چشمی بفکن
نزدیک به خویش ساز و کن دور ز «من»
رمضان است رفیقان! همه بیدار شویم
همه بیدار در این فرصتِ سرشار شویم
دلمردهایم و یاد تو جان میدهد به ما
قلبیم و بودنت ضربان میدهد به ما
شمیم اهل نظر را به هر کسی ندهند
صفای وقت سحر را به هر کسی ندهند
باز گویا هوای دل ابریست
باز درهای آسمان باز است
السلام ای ماه پنهان پشت استهلال ما
ما به دنبال تو میگردیم و تو دنبال ما
ای آنکه فراتر از حضور نوری!
با این همه کی ز دیدهام مستوری؟!
باز روگرداندم از تو، باز رو دادی به من
با همه بیآبرویی آبرو دادی به من