رسیده از سفر عشق، نوبر آورده
تبرکی دو سه خط شعر بیسر آورده
دلم از شبنشینیهای زلفش دیر میآید
مسیرش پیچ در پیچ است و با تأخیر میآید
دل در حرم تو خویش را گم کردهست
یعنی عوض گریه تبسم کردهست
خم نخواهد کرد حتی بر بلند دار سر
هرکسی بالا کند با نیت دیدار سر
در پیچ و خم عشق، همیشه سفری هست
خون دل و ردّ قدم رهگذری هست
زرد اﺳﺖ بهار ﺑﺸﺮ از ﺑﺎد ﺧﺰانی
ﭘﯿﺪاﺳﺖ ﮐﻪ ﺧﻮن ﻣﯽﺧﻮرد اﯾﻦ ﺑﺎغ، نهانی