اهل ولا چو روی به سوی خدا کنند
اول به جان گمشدۀ خود دعا کنند
غرقۀ شک! غرق باور شو که چندان دیر نیست
در شط باور شناور شو، که چندان دیر نیست
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
آمد عروس حجلۀ خورشید در شهود
در کوچهای نشست که سر منزل تو بود
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
رمضان آمد و دارم خبری بهتر از این
مژدهای دیگر و لطف دگری بهتر از این
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی
وقتی پدرت حضرت حیدر شده باشد
باید که تو را فاطمه مادر شده باشد
مست از غم توام غم تو فرق میکند
محو توام که عالم تو فرق میکند
یگانهای و نداری شبیه و مانندی
که بیبدیلترین جلوۀ خداوندی
مانند باران بود و بر دلها ترنّم داشت
مانند چشمه لطف سرشارش تداوم داشت
هنوز راه ندارد کسی به عالم تو
نسیم هم نرسیده به درک پرچم تو
بلبل چو یاد میکند از آشیانهاش
خون میچکد ز زمزمۀ عاشقانهاش