ماییم و شکوهِ نصر انشاءالله
قدس است و شکستِ حصر انشاءالله
ای کاش که در بند نگاهش باشیم
دلسوختۀ آتش آهش باشیم
ما منتظران همیشه مشغول دعا
هستیم شبانهروز در ذکر و ثنا
موعود خدا، مرد خطر میخواهد
آری سفر عشق، جگر میخواهد
آهن شدهایم و دلمان سنگ شده
دلسنگی ما بی تو هماهنگ شده
یک روز شبیه ابرها گریانم
یک روز چنان شکوفهها خندانم
صبحت به تن عاطفه جان خواهد داد
زیبایی عشق را نشان خواهد داد
معراج تکلم است امشب، صلوات
ذکر لب مردم است امشب: صلوات
باید صلواتها جلی ختم شود
همواره به ذکر عملی ختم شود
در حجم قنوتها دعا تعطیل است
یاد از تو - غریب آشنا! - تعطیل است
وقتی که در آخرالزمان حیرانم
وقتی که خودم بندۀ آب و نانم
بی نور خدا جهان منّور نشود
بی عطر محمّدی معطّر نشود
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
پیچیده شمیم ندبه و عهد و سمات
طوفانزدگان! کجاست کشتی نجات؟
باغیم که رنجدیده از پاییزیم
با اشک، نمک به زخم خود میریزیم
ای در دلِ تو زلال ایمان جاری
ای زخمِ زمانه بر وجودت کاری
ما گرم نماز با دلی آسوده
او خفته به خاکِ جبهه خونآلوده
رفتی تو و داد از دل دنیا برخاست
از پای نشست هرکه از جا برخاست
آن جانِ جهانِ جود برمیگردد
ـ بر اجدادش درود ـ برمیگردد
ای عاشق شب نورد، پیدایم کن
ای مرد همیشه مرد، پیدایم کن
این جاده که بیعبور باقی مانده
راهیست که سمت نور باقی مانده