از جاری لطف آسمانها میگفت
از رحمت بیکران دریا میگفت
وقتی در خانۀ علی میلرزد
دنیا به بهانۀ علی میلرزد
ای «در» تو عجب معرفت آموختهای
یکسینه سخن داری و لب دوختهای
تا اشک به روی گونهات گل میکرد
باران به نگاه تو توسل میکرد
معراج تکلم است امشب، صلوات
ذکر لب مردم است امشب: صلوات
باید صلواتها جلی ختم شود
همواره به ذکر عملی ختم شود
بی نور خدا جهان منّور نشود
بی عطر محمّدی معطّر نشود
یاد تو گرفته قلبها را در بر
ماییم و درود بر تو ای پیغمبر
خورشید! بتاب و برکاتی بفرست
ای ابر! ببار آب حیاتی بفرست
ای در دلِ تو زلال ایمان جاری
ای زخمِ زمانه بر وجودت کاری
امشب ز غم تو آسمان بیماه است
چشم و دل ما قرین اشک و آه است
رفتی تو و داد از دل دنیا برخاست
از پای نشست هرکه از جا برخاست
محبوبۀ ذات پاک سرمد زهراست
جان دو جهان و جان احمد زهراست
امشب که به نام عشق، آغاز شدهست
دنیا پر از آوازۀ اعجاز شدهست
تو قلّهنشین بام خوبیهایی
تنها نه نشان که نام خوبیهایی
آن نور همیشه منجلی فاطمه است
سرّ ابدی و ازلی فاطمه است
عصمت بخشیده نام او دختر را
زینت بخشیده شأن او همسر را
او جان پیمبر است و جانش مولاست
نور حسن و حسین در او پیداست
این کیست به شوق یک نگاه آمده است
در خلوت شب به بزم آه آمده است
بانو غم تو بهار را آتش زد
داغت دل بیقرار را آتش زد
بر سر درِ آسمانیِ این خانه
دیدم مَلَکی نشسته چون پروانه
ای عشق نبی سرشته با آب و گِلت
ای مِهر علی، روشنیِ جان و دلت