تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری