باید که برای تو سرِ دار بمیرم
یکباره به پایت صد و ده بار بمیرم
من حال پس از سقوط را میفهمم
آشفتهام این خطوط را میفهمم
آمادهاند، گوش به فرمان، یکی یکی
تا جان نهند بر سر پیمان یکی یکی
از مرز رد شدیم ولی با مصیبتی
با پرچم سیاه به همراه هیأتی
مگر اندوه شبهای علی را چاه میفهمد؟
کجا درد دل آیینهها را آه میفهمد؟
شهر من قم نیست، اما در حریمش زندهام
در هوای حقحق هر یاکریمش زندهام
ای خون تو همچنان نگاهت گیرا
ای جانِ به عرش رفتۀ نامیرا
جانان همه رفتند، چرا جان نرود؟
این آیه به روی دستِ قرآن نرود؟
هر زمانی که شهیدی به وطن میآید
گل پرپر شده در خاطر من میآید
از درد نبود اگر که از پا افتاد
هنگام وضو به یادِ زهرا افتاد
چشم تو خراب میشود بر سر کفر
کُند است برای حنجرت خنجر کفر
دست مرا گرفت شبیه برادری
گفتم سلام، گفت سلام معطری