گمان مبر که پریشان، گمان مبر که کمیم
برای کشتنتان همصدا و همقسمیم
بهارا! حال زارم را بگویم؟
دل بی برگ و بارم را بگویم؟
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
ما شیعۀ توایم دل شادمان بده
ویران شدیم، خانۀ آبادمان بده
غصه آوردهام، غم آوردم
باز شرمندهام کم آوردم
هوا پر شد از عطر نام حسین
به قربان عطر پراکندهاش
بهار آسمان چارمینی
غریب امّا، امامت را نگینی
مرا به ابر، به باران، به آفتاب ببخش
مرا به ماهی لرزان کنار آب ببخش
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
باز باران است، باران حسینبنعلی
عاشقان، جان شما، جان حسینبنعلی