تماشا کن تکان شانهها را
حکایت کن غم پروانهها را
نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
هميشه بازی دنيا همين نمیماند
بساط غصب در آن سرزمين نمیماند
آوای نسیم و باد و باران
آهنگ قشنگ آبشاران
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
کاش تا لحظۀ مردن به دلم غم باشد
محفل اشک برای تو فراهم باشد
از لحظۀ پابوس، بهتر، هيچ حالی نيست
شيرينیِ اين لحظهها در هر وصالی نيست
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
در سینه اگرچه التهابی داری
برخیز برو! که بخت نابی داری
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری