نمردهاند شهیدان که ماه و خورشیدند
که کشتگان وطن، زندگان جاویدند
سجاد! ای به گوشِ ملائک، دعای تو
شب، خوشهچینِ خلوت تو با خدای تو
پای در ره که نهادید افق تاری بود
شب در اندیشۀ تثبیت سیهکاری بود...
ای پر سرود با همۀ بیصداییات
با من سخن بگو به زبان خداییات
گر به چشم دل جانا، جلوههای ما بینی
در حریم اهل دل، جلوۀ خدا بینی
یارب به حق منزلت و جاه مصطفی
آن اشرف خلائق و خاتم به انبیا
ایرانم! ای از خونِ یاران، لالهزاران!
ای لالهزارِ بی خزان از خونِ یاران!
آیا چه دیدی آن شب، در قتلگاه یاران؟
چشم درشت خونین، ای ماه سوگواران!...
ماه غریب جادّهها، همسفر نداشت
شب در نگاه ماه، امید سحر نداشت
غزل عشق و آتش و خون بود که تو را شعر نینوا میکرد
و قلم در غروب دلتنگی، شرح خونین ماجرا میکرد
دل به دریا زد و دل از او کند
گرچه این عشق شعلهور شده بود
ای ریخته نسیم تو گلهای یاد را
سرمست کرده نفحهٔ یاد تو باد را