چون گنج، نهان کن غم پنهانی خویش
منما به کسی بی سر و سامانی خویش
هستی ندیده است به خود ماتم اینچنین
کی سایهای شد از سر عالم کم اینچنین؟
برای لحظۀ موعود بیقرار نبودم
چنانکه باید و شاید در انتظار نبودم
از «الف» اول امام از بعد پیغمبر علیست
آمر امر الهی شاه دینپرور علیست
ای تا به قیامت علم فتح تو قائم
سلطان دو عالم، علی موسی کاظم
این شنیدم که چو آید به فغان طفل یتیم
افتد از نالۀ او زلزله بر عرش عظیم
ای بسته به دستِ تو دل پیر و جوانها
ای آنکه فرا رفتهای از شرح و بیانها
عمریست که دمبهدم علی میگویم
در حال نشاط و غم علی میگویم