باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
در دل بیخبران جز غم عالم غم نیست
در غم عشق تو ما را خبر از عالم نیست
اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
آفتابی شدی و چشمانت
آسمان آسمان درخشیدند
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
نی از تو حیات جاودان میخواهم
نی عیش و تَنعُّم جهان میخواهم
خداوندا به ذات کامل خویش
به دریاهای لطف شامل خویش
ای دوای درون خستهدلان
مرهم سینۀ شکستهدلان
ای وجود تو اصل هر موجود
هستی و بودهای و خواهی بود
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
تا باد مرکبیست برای پیام تو
با هر درخت زمزمهوار است نام تو
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف