اگر مجال گریزت به خانه هم باشد
برای اینکه نمیرد حیات، میمانی
عمری به فکر مردمان شهر بودی
اما کسی حالا به فکر مادرت نیست
به دست شعلههای شمع دادم دامن خود را
مگر ثابت کنم پروانهمسلک بودن خود را
«بشنو از نی چون حکایت میکند»
شیعه را در خون روایت میکند
افزون ز تصور است شیداییِ من
این حال خوش و غم و شکیبایی من
بىسر و سامان توام يا حسين
دست به دامان توام يا حسين