باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
راه از بیگانه میجستیم، آخر گم شدیم
خانۀ خود را نمیدیدیم و سردرگم شدیم
از قضا ما را خدا از اهل ایمان مینویسد
ما أطیعوالله میدانیم، قرآن مینویسد
صدای به هم خوردن بال و پر بود
گمانم که جبریل آن دور و بر بود
آفتابی شدی و چشمانت
آسمان آسمان درخشیدند
حرکت از منا شروع شد و
در تب کربلا به اوج رسید
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
بر من بتاب و جان مرا غرق نور کن
از مشرق دلم به نگاهی ظهور کن
ای پاسخ بیچون و چرای همۀ ما
اکنون تویی و مسألههای همۀ ما
از باغ میبرند چراغانیات کنند
تا کاج جشنهای زمستانیات کنند
تویی که نام تو در صدر سربلندان است
هنوز بر سر نی چهرۀ تو خندان است
در راه رسیدن به تو گیرم که بمیرم
اصلاً به تو افتاد مسیرم که بمیرم
به تعداد نفوس خلق اگر سوی خدا راه است
همانقدر انتخاب راه دشوار است و دلخواه است
مستی نه از پیاله نه از خم شروع شد
از جادۀ سهشنبه شب قم شروع شد
ای آفرینش از تو گرفتهست تار و پود
ای وسعت مقام تو بیمرز و بیحدود
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
امروز وطن معنی غم را فهمید
با سایهٔ جنگ، متّهم را فهمید
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
هنوز گریه بر این جویبار کافی نیست
ببار، ابر بهاری، ببار! کافی نیست
قصد، قصد زیارت است اما
مانده اول دلم کجا برود
نشسته سایهای از آفتاب بر رویش
به روی شانهٔ طوفان رهاست گیسویش
گرچه شوال ولی داغ محرم با اوست
پس عجب نیست اگر این همه ماتم با اوست