باز جاریست خیابان به خیابان این شور
همقدم باز رسیدیم به میدان حضور
ای نگاهت امتدادِ سورۀ یاسین شده
با حضورت ماه بهمن، صبح فروردین شده
آفتابی شدی و چشمانت
آسمان آسمان درخشیدند
در خودم مانده بودم و ناگاه
تا به خود آمدم مُحرّم شد
غریبه! آی جانم را ندیدی؟
مه هفت آسمانم را ندیدی؟
چون کوفه که چهرهای پر از غم دارد
این سینه، دلی شکسته را کم دارد
ناگهان در یک سحر ایمان خود را یافتم
جان سپردم آنقدر، تا جان خود را یافتم
در خاک دلی تپنده باقی ماندهست
یک غنچۀ غرق خنده باقی ماندهست
آهسته میآید صدا: انگشترم آنجاست!
این هم کمی از چفیهام... بال و پرم آنجاست
کنار دل و دست و دریا، اباالفضل
تو را دیدهام بارها، یا اباالفضل
یک کوه رشید دادهام ای مردم!
یک باغ امید دادهام ای مردم!
خوش باد دوباره یادی از جنگ شدهست
دریاچۀ خاطرات خونرنگ شدهست
این چه خروشیست؟ این چه معمّاست؟
در صدف دل، محشر عظماست
ای هلالی که تماشای رخت دلخواه است
هله ای ماه! خدای من و تو الله است
دلم میخواست عطر یاس باشم
کنار قاسم و عباس باشم
آمدی و دل ما بردی و رفتی ای ماه!
با تو خوش بود سحرهای «بِکَ یا الله»
جاده و اسب مهیاست بیا تا برویم
کربلا منتظر ماست بیا تا برویم
یک ماه جرعه جرعه تو را یاد کردهایم
دل را به اشتیاق تو آباد کردهایم
رسید جمعهٔ آخر سلام قدس شریف
سلام قبلهٔ صبر و قیام، قدس شریف
چون آينه، چشم خود گشودن بد نيست
گرد از دل بيچاره زدودن بد نيست