ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
عید آمده، هر کس پی کار خویش است
مینازد اگر غنی و گر درویش است
سکه شدن و دو رو شدن آسان است
آلودۀ رنگ و بو شدن آسان است
با خزان آرزو حشر بهارم کردهاند
از شکست رنگ، چون صبح آشکارم کردهاند
وقتی خدا بنای جهان را گذاشته
در روح تو سخاوت دریا گذاشته
آن را که ز دردِ دینش افسونی هست
در یاد حسین، داغ مدفونی هست
از عشق بپرسید، که با یار چه کردند؟
با آن قد و بالای سپیدار، چه کردند
نورِ جان در ظلمتآبادِ بدن گم کردهام
آه از این یوسف که من در پیرهن گم کردهام
سنگها آینهها نام تو را میخوانند
اهل دل، اهل صفا، نام تو را میخوانند...
بیهوده مکن شکایت از کار جهان
اسرار نمیشوند همواره عیان
رفتی سبد سبد گل پرپر بیاوری
مرهم برای زخم كبوتر بیاوری
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
قلبی که در آن، نور خدا خواهد بود
در راه یقین، قبلهنما خواهد بود
در ماه خدا که فصل ایمان باشد
باید دل عاشقان، گلافشان باشد