ابرازِ دوستی، به حقیقت زیارت است
آری مرامِ اهل محبت، زیارت است
بهار، فرصت سبزی برای دیدار است
بهار، فرصت دیدارهای بسیار است
ای نام تو از صبح ازل زمزمۀ رود
ای زمزم جاری شده در مصحف داود
تویی که میدمی از عرش هر پگاه، علی
منوّرند به نور تو مهر و ماه، علی
دیشب میان پنجرهها صحبت تو بود
حرف از دل غریب من و غیبت تو بود
سلام، آیۀ جاری صدای عطشانت
سلام، رود خروشانِ نور، چشمانت
چشمم به هیچ پنجره رغبت نمیکند
جز با ضریح پاک تو صحبت نمیکند
پیچیده در ترنّم هستی، صدای تو
ای راز ناگشودۀ هستی، خدای تو
من در همین شروع غزل، مات ماندهام
حیران سرگذشت نفسهات ماندهام
وادی به وادی میروم دنبال محمل
آهستهتر ای ساربان! دل میبری، دل
ماه است و آفتابیام از مهربانیاش
صد کهکشان فدای دل آسمانیاش
چشمه چشمه تشنگی، زائران! بیاورید
نام آبِ آب را بر زبان بیاورید
ای سلسله در سلسله در سلسله مویت
وی آینه در آینه در آینه رویت
میبینمت به روشنی آفتابها
قرآن شرحه شرحۀ هر شامِ خوابها
بیهوده مکن شکایت از کار جهان
اسرار نمیشوند همواره عیان
خدایا، تمام مرا میبرند
کجا میبرندم، کجا میبرند؟
هر منتظری که دل به ایمان دادهست
جان بر سر عشق ما به جانان دادهست
قلبی که در آن، نور خدا خواهد بود
در راه یقین، قبلهنما خواهد بود
در ماه خدا که فصل ایمان باشد
باید دل عاشقان، گلافشان باشد